سهم..
هستم ولی سهم مرا دیگری در اغوش میگیرد
ینی خاک بر سر
بودن من...
.
.
.
.
.
بعد مدت ها دیدمش دستامو گرفت
گفت:
چه قدر دستات عوض شده..خودمو کنترل کردم وفقط
لبخندی زدم تو دلم گریه کردم ودم گوشش
گفتم:
بی معرفت دستای من عوض نشده دستات به دستای اون
عادت کرده..